معنی عثمان بن مظعون
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ابان بن عثمان. [اَ ن ِ ن ِ ع ُ] (اِخ) ابن یحیی بن زکریای لؤلؤی بجلی، معروف به ابان احمر. صاحب کتاب مغازی در سیرت رسول اکرم. وفات او در حدود 200 هَ.ق. بوده است.
ابان بن عثمان. [اَ ن ِ ن ِ ع ُ] (اِخ) ابن عفان. کنیت او ابوسعید است. از ام عمر و دختر جندب بن عمر الدوسی. ودر جنگ جمل با عایشه بوده است و بزمان عبدالملک هفت سال حکومت مدینه داشته و در 86 هَ.ق. درگذشته است.و او از طبقه ٔ اولی از تابعین و صاحب قرائتی است.
عثمان
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن مظعون بن حبیب بن وهب الجمحی مکنی به ابوالسائب. صحابی و از حکماء عرب جاهلیت بود. وی سیزدهمین مردی است که اسلام آورد و دوبار به حبشه مهاجرت کرد.در جنگ بدر حاضر شد و به سال دوم هجری درگذشت. موقعی که مرد حضرت رسول او را بوسید. (از اعلام زرکلی).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عثمان شهرزوری ملقب به ابن صلاح. رجوع صلاح در این لغتنامه و اعلام زرکلی شود.
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن علی بن عثمان العمری ملقب به عصام الدین العمری. شاعر و ادیب بود. به سال 1134 هَ. ق. به موصل متولد و در 1193 بدانجا درگذشت. از اوست: الروض النفرقی، تراجم ادباءالعصر، راحهالروح. (از اعلام زرکلی).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن طلحهبن طلحه العبدری صحابی و از بنی عبدالدار است. باخالدبن الولید در صلح حدیبیه اسلام آورد. در فتح مکه حاضر بودو رسول (ص) کلید کعبه را بدو و به پسر عمش شیبهبن عثمان بن ابی طلحه سپرد. وی در حدود سال 42 هَ. ق. به مکه درگذشت. (از الاعلام زرکلی و الاصابه ج 4 ص 220).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن قطن. در عراق با حجاج بن یوسف بود و بفرماندهی برخی از لشکریان او رسید و آخرین بار فرمانده لشکری بود که به جنگ شبیب بن یزید رفت و به سال 76 هَ. ق. در همان جنگ به دست مصاد برادر شبیب کشته شد. (از اعلام زرکلی).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن ابی العاص بن بشربن عبد دهمان از ثقیف صحابی و از مردم طائف بود در وفد ثقیف اسلام آورد. رسول (ص) او را عمل طائف داد. عبد عمر بدان سمت بود تا عمر وی را عامل بحرین ساخت و سپس معزول شده به بصره سکونت جست تاسال 51 هَ. ق. در آنجا درگذشت. در بصره محلی است بنام شط عثمان که بدو منسوب است. (از الاعلام زرکلی).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن عامربن عمروبن کعب التیمی القرشی. رجوع به ابوقحافه شود.
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن حیان بن معبد المری. ولیدبه سال 93 هَ. ق. وی را برکنار ساخت و به سال 103 عهده دار جنگهای تابستانی شد. به سال 104 با قیصر نبرد کرد و در حدود سال 105 درگذشت. (از اعلام زرکلی).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن حمزهبن عبیداﷲبن عمربن الخطاب از اشراف و از کسانی بود که به اندلس رفت و به طلیطله اقامت گزید چون عبدالرحمن الاموی بر اندلس تسلط یافت عثمان با جماعتی از پذیرفتن او خودداری کرد وعبدالرحمن با آنان نبرد کرد و در نتیجه عثمان گرفتار شد و در قرطبه بدار آویخته شد. (از اعلام زرکلی).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) کوهی است به مدینه بین آن و بین ذی المره در راه شام از مدینه. (معجم البلدان).
عثمان. [ع ُ] (اِخ) ابن عمربن موسی التیمی، قاضی و از مردم مدینه است. به سال 75 هَ. ق. نزد عبدالملک بن مروان رفت و در عهد مروان بن محمد قضاء مدینه را یافت و سپس منصور عباسی او را قضاوت داد و پیش از بناء بغداد با وی در حره بود. و به سال 145 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی).
معادل ابجد
1779